آنها همه از این دنیاى پست و سراى زودگذر رنج آور کوچیدند و شما اکنون جانشین آنها شدهاید در گروه فرومایگانى که از بس پست و بى ارجند لبها براى بدگوئى آنها نمى جنبد و نمى خواهد نامشان را بیاد آورد ( ما از خدائیم و بسوى او باز مىگردیم ) تباهى همه جا را فرا گرفته کسى نیست که زشتى ها را دگرگون کند و مردم را از بدکارى باز دارد ، آیا با این کارهایتان مى خواهید خداى را در جایگاه پاکش همسایه شوید و در شمار دوستان عزیزش درآئید ؟
هیهات ، هرگز نمى توانید خداى را فریب دهید و به بهشتش راه یابید و خشنودى خداى را جز با فرمانبرى او نمى توانید بدست آورید نفرین خدا بر آنان باد که مردم را به نیکى مى خوانند و خودشان نیکى را بجاى نمى آورند و مردم را از بدى باز میدارند و خودشان بد کارند .
على و آخرت
به این زندگى گذرا و کوتاه دنیا نباید دل بست زیرا سراى زندگانى جاودانگى نیست بلکه پس از این دنیا ، جهان دیگرى است که سراى همیشگى زندگانى است و انسان براى آنجهان آفریده شده است و دنیا
-----------
( 1 ) خطبه 110 نهج البلاغه
-----------
( 2 ) کلمات قصار شماره 74 نهج البلاغه
میدان تلاش و پلکان کمالى است که به آخرت منتهى میشود و زیست جاوید آن جهانى از شایسته کارى این جهانى مایه میگیرد و زندگانى بدون توجه بحیات آخرت بازیچهاى بیش نیست چنانکه قرآن مجید میفرماید :
( زندگانى در این دنیا چیزى جز بازى و بیهودگى نیست و سراى آخرت پایگاه زیست همیشگى است اگر بدانند ) 1 و خداوند بوسیله همه پیامبران و کتابهاى آسمانیش این حقیقت بزرگ را به انسانها ابلاغ کرده است که فریب زندگانى دنیا را نخورند و خود را براى زندگانى پاکیزه و همیشگى آخرت آماده کنند و قرآن در این باره میفرماید :
اما شما زندگانى دنیا را برمى گزینید در صورتیکه سراى آخرت بهتر و پایدارتر است و این سخن در کتابهاى پیشین آسمانى و کتابهاى ابراهیم و موسى آمده است 2 آنها بسراى آخرت میگرایند و حیات ابدى آن جهان را با کامیابى و بهرهیابى همیشگى درمى یابند که از نافرمانى خداوند در پهنه زیست این دنیا پروا گیرند و پرهیزگار باشند و دل ببازیچه هاى این سراى سپنج نبندند و با بخردى و اندیشهورى پایان کار خویش را بنظر آرند و چنانکه قرآن فرماید :
-----------
( 1 ) عنکبوت 65
-----------
( 2 ) آخر سوره اعلى
( زندگانى دنیا چیزى جز بازى و بیسامانى نیست و آخرت براى پرواگیران نیکوتر است آیا در اینباره نمى اندیشید ؟ ) 1 و نیز میفرماید :
( پایگاههاى والاى آخرت و برتریهاى آن بزرگتر و نیکوتر است ) 2 ( و آخرت براى تو بهتر از دنیاست ) 3 شگفتى اینجاست که گروهى آخرت را نسبت بدنیا ، نشئهاى تبعى می دانند و میگویند چون نیکوکاران و تبهکاران در این دنیا بپاداش و کیفر لازم و شایسته خود نمیرسند پس باید جهان دیگرى باشد که هر کس بسزاى کار خویش برسد در صورتیکه اصل و حق زندگانى آخرتست و همه انسانها براى زیست همیشگى در آنجهان آفریده شدهاند و دنیا پیشدرآمدى براى آخرتست همچنانکه زیست کوتاه جنین در رحم مادر مقدمه زندگانى طبیعى او در دنیاست و دنیا هم نسبت به آخرت پیش درآمد و مقدمهاى است که انسانها با تلاش و توشهگیرى در دنیا خود را براى زندگانى جاودانه آخرت مهیا سازند و آخرت ، دوران شکوفائى و تجسم و تظاهر و تبلور اندیشه ها و کارهاى انسان در دنیاست و پاداش آخرت هم چیزى جز ظهور دستاوردهاى دنیوى انسانى نیست آخرت سرائى است زنده که همه چیز و همه کارها در آن بحقیقت
-----------
( 1 ) انعام 33
-----------
( 2 ) اسراء 23
-----------
( 3 ) ضحى 5
حیات میرسد ، هم تباهى ها زنده میشود و شکل میگیرد و هم شایستگى ها جان مى گیرد و بجنبش مى افتد و با انسان همراه میگردد و همین است معنى پاداش آخرت که یوم الدین است و روز پاداش و قرآنهم جهان را پهنه کلى حیات همیشگى میداند و در این باره میفرماید :
همانا سراى آخرت سراى حیات و زندگانى است ( همه چیز در آن زنده است و چیز جامد و مردهاى در آن جاى ندارد ) 1 و آنان از این زندگانى پاکیزه جاودانى بهره میگیرند که در دنیا به برترى جوئى نگرایند و خلق را بمهمیز بندگى نکشانند و بر دوش مردمان سوار نشوند و در زمین به تبهکارى و گسترش فتنه و فساد نپردازند و در این باره چنین میفرماید :
( این جهان آخرت را براى کسانى قرار دادیم که در زمینخواهان برترى و خویشتنپرستى نباشند و به تبهکارى نپردازند ) 2 على هم که این حقیقت را بدرستى و روشنى دریافته بلکه آن را لمس کرده بعنوان یک زمامدار بزرگ معنوى و روانى که عهدهدار شکوفائى استعدادهاى درونى و نهانى و نهادى بشر است ، انسانها را به آخرت توجه میدهد و براى آمادگى یک زیست پاک و متکامل و جاودانه در دیگر سراى برمىانگیزد و امتیاز مکاتب الهى بر مکتبهاى مادى همین است که مادهپرستان ، انسان را فقط براى یک زندگانى کوتاه چند روزه
-----------
( 1 ) عنکبوت 65
-----------
( 2 ) قصص 48
دنیا آماده مى کند و آنها را در محدوده پرانتز میلاد و مرگ زندانى میسازند و استعدادهاى نیرومند آنها را در این محصوره طبیعى مى خشکانند و میمیرانند ولى مکتبهاى الهى و زمامداران معنوى بشر ،آنها را براى همیشه زنده ماندن و بیمرگى تربیت مى کنند و در اینجاست که بشر براى پرواز به ابدیت بال میگشاید و انرژی ها و استعدادهاى درونیش شگفته میشود و اعجازانگیزترین و اعجابآورترین تلاشها را براى رسیدن به اوج کمالات معنوى بروز میدهد و حتى بر بستر شهادت فرو میغلتد و زندگى مادى را فداى زیست معنوى خویش میسازد ، چنانکه على نه تنها با سخن بلکه با کردار معجزآساى خویش عشق به ابدیت را بمردم نشان میداد و همواره با مرگ سر و کار داشت و در پهنه هاى نبرد خود را بامواج مرگ مى سپرد و سرانجام هم با مرگ سرخ خویش به ابدیت شتافت و به انسانها نشان داد که زندگانى آن سراى همچنانکه قرآن گفته است بهتر و پایدارتر است .
على با گفتار حکیمانهاش مردم را بمعاد و کیفرهاى سخت رستاخیز توجه میداد و آنها را وامیداشت که توشه هاى شایسته کارى را براى جهان دیگر بیندوزند و از پایان زشتکاریهاى خویش در هراس باشند و چنین میفرمود :
( براى روزى تلاش کنید که توشهها براى چنان روزى اندوخته میشود و کسیکه اندیشهاش را در این دنیا براى توشهگیرى بکار نیندازد بناتوانى افتد ، از آتشى بهراسید که گدازى سخت دارد ، گودال آتشینى که ژرفایش بسیار است و زیورهایش آهن گداخته و نوشابه هایش زردآبهاى چرکین است ) 1 این آتشها را خود با تبهکاریهاى خویش برمىافروزیم و پیکرهاى زشتکاران هیمه و آتشگیره دوزخ است و فسادى که از گناه و شهوت بر مىانگیزیم گندابى خونین و چرکآلود است که بحلقوم ما فرو میریزد و ستمکاریهاى ما زنجیرهاى گداخته آهن است که بدست و پایمان فرو مى پیچد و این آژیر بى امان على است که انسانها را از گناه و ستم باز میدارد ببینید چگونه سرنوشت شوم دنیاپرستان را که به آخرت و مرگ اعتنائى ندارند بیان میدارد و چهره مخوف سرانجامشان را با نقش سخن ترسیم مىکند آنجا که میفرماید :
( بخدا سوگند ، سخنى جدى و واقعى است نه شوخى و حقیقت است نه دروغ ، درباره مرگ که مردم را میخواند و حقیقت را به گوش آنها فرو میکند و آنها را با شتاب بسوى نیستى میکشاند ، پس زندگانى دنیاپرستان ترا نفریبد که مىبینى سرمایههاى فراوانى فراهم مىآورند و از تهیدستى فرار میکنند و چنان سرگرم آرزوهاى درازند که مرگ و سرنوشت خود را از یاد میبرند ولى ناگهان مرگ بسراغشان مىآید و آنها را از دنیا دور میکند و از آسایشگاهشان بیرون میکشد ، بر مرکب چوبین مرگ سوار میشوند مردم آنها را بدوش میکشند و بیکدیگر تحویل مى دهند و بر سرانگشتها نگه میدارند ، آیا نمى نگرید که آنها در دنیا آرزوهائى دراز داشتند
-----------
( 1 ) خطبه 119 نهج البلاغه
و خانه هائى استوار مى ساختند و سرمایه هاى کلان فراهم مى آوردند و اکنون در خانه تاریک گورها جاى گرفته اند و آنچه فراهم آوردند نابود شد و مرده ریگ آنها بین وارثانشان پخش گردید و همسرانشان با دیگران جفت شدند ، اکنون نمیتوانند کار نیکى انجام بدهند و نه از تبهکاریهاشان پوزش بخواهند پس هر کس که جانش بتقوا گراید در نیکوکارى بر دیگران پیشى گیرد و کردارش را برستگارى رساند و از بهره هاى دنیا براى آخرت بهرهمند گردد و براى رسیدن ببهشت جاویدان تلاش کند زیرا دنیا براى آن آفریده نشده که قرارگاه همیشگى انسان باشد بلکه سرائى است که از آن باید براى زندگانى در پایگاه جاودانه آخرت توشهاى برگرفت پس براى کوچیدن از دنیا آماده باشید و مرکبهاى سوارى خود را مهیا کنید ) 1 ولى چه باید کرد که انسان فرزند دنیاست و بناگزیر ، فرزند بمادر عشق مى ورزد و بدامانش مى آویزد و با زیورهایش بازى مى کند و هرگز از او دل نمى کند ، على راه را چنین نشان میدهد که باید روح را از لجن ماده رها کرد و به او ایمان بخشید تا راه را بسوى معنى باز یابد و با شایستهکارى چنان تلاش کند که از چسبیدن بزمین وارهد و بتواند ببالا رود در اینصورت است که علم و آگاهى مى یابد و بمرگ و زندگى پس از آن یقین مى کند و خود را براى رسیدن بسرنوشتى
-----------
( 1 ) خطبه 132 نهج البلاغه
که ناچار باید به آن برسد بخوبى آماده میکند ، امام در این باره چنین درس میدهد :
( راه ایمان روشنترین راهها و تابانترین چراغهاست بنیروى ایمان است که انسان بشایستهکارى راه مىیابد و با کردار صالح ایمانش استحکام مى پذیرد و به نیروى ایمان ، حقیقت ذاتش شکوفا مى شود و در پرتو دانش و آگاهى ، انسان از مرگ مى هراسد و با توشهگیرى در دنیا ، خوشبختى آخرت بدست مى آید و در روز رستاخیز ، پرهیزگاران ببهشت راه مىیابند و جهنم بر گمراهان نمودار میشود ، مردم را گریز و گزیرى از قیامت نیست و همه بسوى سرنوشت همیشگى خویش شتابانند ) 1 حقیقت هستى و مغز حیات و جاودانگى همان آخرتست و دنیا وسیله و گذرگاهى است که در آن انسانها را مى آزمایند و انسان براى دنیا پدید نیامده است و قرارگاهش معاد است ، پس باید از این پوسته و پل بگذرد تا بواقعیت هستى برسد و از این جهان ، توانى بسنده بدست آرد تا در سفر دراز آخرتش بکار آید ، بشنوید که امام چه میگوید :
( اى مردم دنیا گذرگاه است و آخرت قرارگاه پس از این گذرگاه براى پایگاه همیشگىتان زاد و توانى برگیرید و در برابر پروردگارى که از رازهاى شما آگاهست پرده خود را مدرید و دلهاى خود را پیش از
-----------
( 1 ) خطبه 155 نهج البلاغه
پیکرهاتان از دنیا بیرون برید که در این دنیا شما را مىآزمایند و شما را براى آن نیافریدهاند ، هنگامى که انسانى میمیرد مردم مى گویند از خود چه باقى گذارد و فرشتگان مى پرسند براى آخرتش چه پیش فرستاد خدا پدرانتان را بیامرزد پس برخى از سرمایه هاى خود را پیش فرستید که هر چه باقى گذارید براى شما زیانبخش است ) 1 دنیا بمعنى پست است و نزدیک ، از آنروى پست است که انسان را بلجن میکشد و به رسوب مى افکند و این نمودار یکى از طبایع انسان است که قرآن هم به آن اشارت کرده و بخشى از عنصر انسانى را لجنى و رسوبى شمرده است و بخشى دیگر را خدائى و روح ، انسانهائى که به پستى میگرایند و در لجن ماده فرو میروند آلوده و بویناک میشوند و پست و پلید میگردند چنانکه گنداب پیکرشان پهنه جامعه و تاریخ را به عفونت میکشد و کرمکهائى از پیکر پوسیدهشان میروید که حامل بیمارى و مرگند و آخرین آثار حیات را مىبلعند و لجنزارى مى سازند کثیف و زشت و بدبوى و انسان ناخودآگاه در این گنداب فرو میرود و میمیرد و همین است مفهوم ( حما مسنون ) یا لجن گندیده و چنین انسانهاى مسخ شدهاى را هم اکنون مى بینیم که هزاران خوک کثیف در هسته سلولهاشان نفیر میکشند گرچه جامه آدمى بر پیکر پوشیدهاند و دم از اصالت انسان میزنند ، انسانى خونخوارتر از گفتار
-----------
( 1 ) خطبه 194 نهج البلاغه
و پلیدتر از سگ و زهرآگینتر از افعى ، شبپرگانى که به پرده شب مىآویزند و در روز کورند و همدم شبند و تاریکى ستم و ظلمت تجاوز و هراس جنگ ، اینها همان دنیائیان لجنى هستند که خلقى را بعفونت میکشند و انسانهاى رسوبى که شادابى و نمى ندارند ، خشکند و شکاف خورده و بزمین چسبیده و بى گل و گیاه ، سفت و سخت و بى جنبش ، و بمفهوم ( طین لازب ) و گل چسبنده ، نه تکاملى دارند و نه جهشى و نه از درونشان حیاتى برمیخیزد ، سیهروزانى که زمینگیرند و زمینخوار نه دستى براى تلاش و نه مغزى براى اندیشه ، انبانى هستند از شکم و کیسهاى از شهوت ، سامریانى طلاخوار و طلاپرست و گوسالهپرستانى سکهباز و اینهایند طرفداران دنیاى پست .
و معنى دیگر دنیا نزدیک است ، هر آنچه دم دست است و دستها آنرا لمس مىکند و چشمهاى نزدیکبین آنرا مى بیند و این دنیاپرستان نزدیکبین از نوک بینى شان فراتر را نمىبینند طرفدار سودند نه ارزش ، باید چیزى بمشت آنها بیاید تا آنرا بفشارند و حس کنند ، سکههاى طلا ، کلیدهاى گاوصندوق ، انگشت هاشان گرهى از کار خلق نمى گشاید بلکه روى دگمه ماشینهاى حساب مىرقصد ، از چشمهاشان برق پولپرستى مىجهد گندهشکمهائى که دنیاى نزدیک را مىبینند و دوربین و عاقبتنگر نیستند ، آفاق دوردست حیات و پشت پرده دنیاى سود و پروازگاه ارزشهاى والاى انسانى هرگز بچشمشان نمىآید زیرا کورند و بگفته قرآن هر که در این دنیا کورباشد در آنجهان نیز کور است و رهگم کرده .
قرآن با گنج طلا و نقره جنگى بىامان دارد و این سکههاى درخشنده در آتش جهنم گداخته میشود و به پشت و پهلو و پیشانى افراد بخیل مىچسبد و هیچیک از اولیاى خدا فریب جرنگیدن مسکوکات زرین را نخوردند و حتى یکدانه از آن را از خود بجاى نگذاردند و ابوذر خداپرست و عنصر ضد طلا وقتى برقش دینارها را در برابر عثمان دید گفت :
اى خلیفه ، گنجورى در اسلام حرام است اینها را بمستمندان ، واگذار و چون کعب الاحبار آن بدیهودى عالمنما به او اعتراض کرد ، با استخوان شتر کله پرفسادش را درهم شکست .
امروز دیگر طلا در بازار نیست و طلاها را در بانکها انباشتهاند و کاغذهائى رنگین را که نمودار ارزش همان طلاهاست بدست مردم سپردهاند ، حالا مردمان با آن کاغذهاى رنگارنگ بازى مىکنند که سنگینى طلا را هم ندارد میتوان با سبکبارى هزاران برگه از آنها را بجیب گذارد و با رباخوارى و رشوه و دزدى و اختلاس و سوداگریهاى نادرست بر قطر آنها افزود و ببهاى محرومیت گروهها گروه مردم ستمدیده و گرسنه ، آنها را در قفسههاى گاوصندوقها ردیف کرد ، در اینجاست که بعضى از شیعیان همین على که دشمن گنج و پول و سرمایه و تکاثر است جزء همین لجنىها و رسوبىها هستند و شانس بزرگى هم آوردهاند که اسکناس مثل طلا مکیل و موزون نیست و بعضى رسالههاى عملیه هم رباى آنرا جایز میدانند و اینجاست که قارون با موسى زانو بزانو مى نشیند و گوساله سامرى هم بر سر سجاده جناب حاجىآقا قرار میگیرد و شیعیان على هم بوسفیانى مىشوند و همردیفهاى بوجهل و بولهب رباخوار که آثار سجده هم بر پیشانى دارند ، این است دنیاپرستى شیعیان ناخلفى که جام طلا را بدست میگیرند تا بخیال خود در آن دنیا از دست على آب کوثر بنوشند .
على میگوید ، آنچه دارید براى خود پیش فرستید و چیزى بجاى ننهید که موجب سنگینى بارتان میشود ، پس دنیاى پست و نزدیک را باید براى کمک بدردمندان و گسترش دادگرى و محو آثار شوم امتیازات طبقاتى بکار گرفت و شکافها را پر کرد و خلاء را برانداخت و مردم را یک کاسه کرد و صفهاى یکتاپرستان را چنان استوار کرد که دست بیگانه را توان رخنه در آن نباشد ، اینجاست که تلخى دنیا ، شیرینى آخرت را ببار مىآورد چنانکه على در این باره فرمود :
( تلخى دنیا شیرینى آخرتست و شیرینى دنیا ، تلخى آخرت ) 1
( 1 ) گفتار قصار 243 نهج البلاغه
برگرفته شده از پایگاه تخصصی نهج البلاغه (nahjolbalaghe.blog.ir )
نظرات شما عزیزان: